حکایت جالب راه رفتن شمس و مولانا روی آب
روزی مولوی با پیر ، یا مراد خود شمس از مسیری می گذشتند که به رودخانه ای عریض و پر عمق می رسند. شمس به مولوی میگوید باید از عرض رودخانه بگذریم و به آن سوی رودخانه برویم. مولوی میگوید با چی ، اینجا که وسیله ای نداریم.
شمس ، این راز آشنای اندیشناک ، در پاسخ می گوید . تو دست مرا بگیر و ذکر یا شمس بگو ما هر دو از روی آب عبور می کنیم.
مولوی نیز که به رسم طریقت علوم باطنی شک به خود راه نمی داد دست استاد بگرفت و ذکر بگفت و از روی آب عبور کرد . مقداری از مسافت که طی شد ، مولوی دقت نمود که شمس در زیر زبان ذکر یا علی زمزمه می کند.
مولوی نزد خود فکر کرد؛ حتما ذکر استاد قوی تر است و چرا خود نگوید . اما همینکه به تکرار آن ذکر مشغول شد ، یکباره پایش در آب فرو رفت ، استاد دست او بگرفت و گفت : هر کسی با ذکر مخصوص خود پیشرفت می کند ، تو همان “یا شمس” (یکی از سوره های قرآن) بگو . سپس هر دو از روی آب گذشتند.