شعر کامل آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم از مولوی
در ادامه شعر کامل آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم مولانا را در سایت نم نمک ببینید.
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
عشق در سینه و ما بیخبران شهریم
محمل اندر گذر و دل به خفی می بندیم
مشت آب و گل این کوزه خاکی دیدیم
بر می ناب درونش به خطا خندیدیم
بی خبر ساقی تویی ، ساغر تویی ، در خانه ایم
ما همه می در خمیم و هم خراب از این می خمخانه ایم
لیک باقی در سراب ساقی بیگانه ایم
سر بکش در چاه خود فریاد زن : هی ما حقیم
دستگیرت از درونت باز گوید : یا رب ام هو در زدیم
که ودود ایم منجی اصل وجودیم ، بی حدودیم
که قدیمیم و جدیدیم و کریمیم ، که اله این وجودیم
که حقیقیم و دقیقیم و عتیقیم و جدیدیم
که همان ذات حقیقیم ، که همان ذات حقیقیم
نازنینم گر تو خواهی سر کشی جام حقیقی
سر بکش بر چاه خود فریاد زن : بی غش دقیقیم