کاربرد ضرب المثل باد آورده را باد می برد
ضرب المثل باد آورده را باد می برد در مواردی به کار می رود که فردی بدون هیچ زحمتی مال و ثروت زیادی به دست می آورد ، اما به یکباره از بین می رود.
زمینه پیدایش
چند صد سال پیش جنگی میان ایران و امپراطوری رم درگرفت و بهانه شروع جنگ میان این دو امپراطوری این بود که گویا در یکی از درگیری های مرزی میان سپاهیان دو کشور پدرزن خسرو پرویز پادشاه ایران توسط یکی از سربازان هراکلیوس کشته شده بود. خسروپرویز به این بهانه لشکر بزرگی را جمع آوری کرد و دستور حمله این سپاه به مرزهای رم را صادر کرد. سپاهیان ایران خیلی سریع توانستند قسطنطنیه پایتخت رومیان را به دست آورند.
هراکلیوس که دید سپاهیان ایرانی خیلی به او نزدیک شده اند ، برای اینکه همه دارایی های امپراطوری روم به دست ایرانیان نیفتد دستور داد تمام طلا ، جواهرات و سکه های سلطنتی را جمع کنند و در صندوق هایی بریزند سپس به کشتی سوار کنند تا از طریق دریا به جزیره ای امن برسانند. تا پادشاه روم بتواند بعدها به آنها دست پیدا کند.
مأموران امپراطوری روم با سرعت زیادی دستورات هراکلیوس را اجرا کردند. آنها طلا و جواهرات و سکه ها را بار کشتی کردند و به طرف جزیره متروکه به حرکت درآمدند. چند ساعتی از حرکتشان در دریا نگذشته بود که ابرهای سیاه در آسمان پدیدار شدند و کم کم باد و توفان شدیدی شروع شد. با وزیدن هر باد کشتی پیچ و تابی می خورد و در دل دریا مسیرش را تغییر می داد. ناخدا تمام تلاش خود را می کرد تا کشتی را قبل از اینکه با صندوق های پر از طلا و جواهراتش غرق شود به خشکی برساند.
کشتی آنقدر در دریا پیچ و تاب خورد تا سالم ماند و فردای آن روز به خشکی نزدیک شد. همه افراد روی کشتی خوشحال بودند که بالاخره به یک خشکی رسیدند و از مرگ نجات پیدا کردند. آنها نمی دانستند که این خشکی دقیقا همان جایی است که آنها را مجبور به فرار از کشورشان کرده بود. کشتی به سواحل جنوبی ایران نزدیک می شد.
سربازان ایرانی که دیدند از دور کشتی امپراطوری روم به آنها نزدیک می شود ، سریع سنگر گرفتند تا بتوانند از خودشان در برابر دشمن دفاع کنند. ولی هرچه کشتی نزدیک تر شد ، دیدند خبری از تیر و جنگ نیست تا اینکه کشتی رومی در ساحل ایران پهلو گرفت.
سربازان رومی مجبور شدند تمام صندوق های طلا ، جواهرات و سکه هایی که همراهشان بود را به ایرانیان تقدیم کنند. ایرانیان که می دیدند بدون جنگ و خونریزی صاحب ثروت زیادی شده اند سر از پا نمی شناختند و چند روز به پایکوبی و شادی پرداختند. خسرو پرویز با شنیدن این خبر بی نهایت خوشحال شد و دستور داد صندوق های طلا و جواهرات را در خزانه امپراطوری ایران جاسازی کنند.
چند ماهی از این اتفاق پیروزمندانه گذشته بود که یک روز صبح خسرو پرویز با صدای فریادی که از سمت خزانه قصر به گوش می رسید از خواب بیدار شد. از نگهبانان قصر در مورد علت سروصدا سوال کرد و نگهبانان پاسخ دادند دزدی که انگار مدت ها مشغول حفر تونلی از بیرون به خزانه قصر شاهی بوده دیشب به خزانه وارد شده و موفق شده مقدار زیادی از طلاها و جواهرات خزانه را با خود ببرد. خسرو پرویز سریع به سربازانش دستور داد در شهر بگردند تا بتوانند دزد را پیدا کنند و بعد از آن به همسرش گفت : خوب مال بادآورده را باد هم می برد.