ثبت بیوگرافی در گوگل
ثبت بیوگرافی در ویکی پدیا
تبلیغات

در این مطلب جدید در سال 1403 و سال 2024 ، در این بخش از فرهنگ و هنر نم نمک به بهانه اول مهر پای خاطرات دوران مدرسه کسانی می نشینیم که اکنون در زمینه های مختلف فرهنگی و هنری به مرتبه ای رسیده اند که لازم است کنار نامشان استاد بگذاریم.

خاطرات بازیگران و هنرمندان از درس و مدرسه

دوران مدرسه و سر کلاس درس رفتن برای همه ما خاطرات انگیز است و پر است از روزهای درس خواندن و نخواندن ، شیطنت ها و گریه ها و حتی اخراج شدن ها .خاطرات بازیگران و هنرمندان از درس و مدرسهخاطرات بازیگران و هنرمندان از درس و مدرسه

حتی بهترین دانش آموزان مدرسه و کلاس هم تجربه شیطنت های کوچکی از خوردن خیار و نارنگی سر کلاس و ریز ریز حرف زدن دقیقا زمان درس دادن معلم داشته اند . اما بعضی شیطنت ها مثل چسباندن آدامس و گذاشتن پونز روی صندلی معلم ، از موشک دُرُست کردن و پرتاب پوست پرتغال با لوله خودکارهای بیک ، از آشغال پاک کن دُرُست کردن تا ایستادن کنار سطل آشغال برای تراشیدن مدادی که انگار هیچ وقت تیز نمی شد ، از فرار کردن های یواشکی از کلاس مختص افراد خاصی می شد.

هنرمندان و بازیگران سیما و تلویزیون نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند و خاطرات جذابی از روزهای مدرسه دارند . واکاوی خاطرات و اتفاقات دوران تحصیل با چهره ها می تواند برای خیلی از ما جالب باشد و در گوشه گوشه هرکدام از این گفته ها ، خودمان سوار ماشین تاریخ شویم و چندسالی به عقب برگردیم تا خاطرات مدرسه یک بار دیگر جلوی چشم مان بیاید و با مرور آنها ذوق زده شویم.

در این بخش از فرهنگ و هنر نم نمک به بهانه اول مهر پای خاطرات دوران مدرسه کسانی می نشینیم که اکنون در زمینه های مختلف فرهنگی و هنری به مرتبه ای رسیده اند که لازم است کنار نامشان استاد بگذاریم.

خاطرات هنرمندان مشهور ایرانی از دوران مدرسه

مهناز افشار

مهناز افشار بازیگر سینما

خاطرات مدرسه ای مهناز افشار

مهناز افشار بازیگر توانای کشورمان که در نهنگ عنبر بسیار خوش درخشید می گوید : کتک خورم از زمان مدرسه و معلما تا الان ملس بوده و همیشه تو مدرسه لو می رفتم و کتک می خوردم. یک بار یکی از بچه ها فیلم وی اچ اس (VHS) بربادرفته رو برایم آورد و معلممان فهمید. من هم هول شدم و گفتم کارتون! او فهمید دروغ میگویم و یک سیلی جانانه به من زد.

علی ضیاء مجری تلویزیون

عکسی از علی ضیاء مجری تلویزیون

خاطرات علی ضیاء مجری تلویزیون

علی ضیاء مجری نام آشنای تلویزیون درباره خاطراتش از دوران مدرسه می گوید که : من مقاطع مختلف تحصیلم را در کاشان سپری کردم و مدرسه ای که در آن تحصیل می کردم همیشه نزدیک منزلمان بود و باید پیاده به آنجا می رفتم اما همیشه آرزو داشتم یک ژیان داشته باشم تا بتوانم سوار آن شوم و با ماشین خودم را به مدرسه برسانم.آنقدر به پدرم اصرار کردم برایم ژیان بخرد تا او برایم یک دوچرخه خرید . وقتی در دانشگاه قبول شدم هم گاهی با همان دوچرخه به دانشگاه می رفتم.

رضا رویگری

رضا رویگری بازیگر کشورمان

رضا رویگری بازیگر سینما و تلویزیون

رضا رویگری هنرمند محبوب ما درباره خاطرات مدرسه اش و تفاوت نسلشان با کودکان امروزی می گوید : «زمستونا در تجریش برف شدیدی می بارید. سرما بیداد می کرد. آنقدر برف می آمد که وقتی بوم ها را پارو می کردن و در کوچه می ریختن ، تا لب پشت بوم بالا می آمد. وضع مالی ما خوب نبود. مادرم روی کُتم ، کُت دیگری می پوشاند. وقتی از مدرسه می آمدم خونه ، کفشم پُر آب بود و مادر انگشت پاهایم را که خیلی یخ کرده بودن در دست می گرفت و گرم می کرد . بچه ها و نوجوان های امروزی آنقدر پرتوقع شده اند که خدا می داند. آن زمان اغلب جوراب ها و سر زانوها وصله می خورد ، اما هیچکس به این چیزها فکر نمی کرد».

او از سال اول دبستان نیز خاطره جالبی دارد . وقتی مدرسه شان آتش می گیرد او مجبور می شود بعد از ظهرها به مدرسه ای دخترانه برود که به همین دلیل گاهی توسط دخترها «هو» می شدند!

محبوبه بیات

محبوبه بیات بازیگر کشورمان

خاطرات محبوبه بیات بازیگر سینما و تلویزیون

محبوبه بیات هنرمند کشورمان از روزهای تلخ و شیرین مدرسه اش می گوید . روزهایی که به علت اختلاف طبقاتی و ضعف مالی ، خاطرات تلخی برایش رقم خورده و روزهایی که در شیراز خاطرات شیرینی در ذهنش حک شده است . او در مورد خاطرات تلخ و شیرین دوران مدرسه اش می گوید : "پدر من قبل از مرگش تمام اموالش را به برادرش سپرد ، چون مادرم بسیار جوان بود. خانواده عمو هم به رویشان نیاوردند و هنوز هم اموال پدر مرا استفاده می کنند. این باعث شد از گذشته ، زندگی نسبتا مشکلی داشته باشیم. آن روزها هم در مدرسه ، بین پولدارها و کسانی که ضعف مالی داشتند - مثل ما - فرق می گذاشتند.بچه پولدارها هر کار که می خواستند می کردند ، اما ما جرات نداشتیم مثلا یک روبان به موهایمان بزنیم.

از کلاس 11 با برادرم به شیراز مهاجرت کردم و چه خاطرات خوبی از آن سال ها دارم. چه معلم ها ، چه مدیر و چه بچه ها ، همه خوب برخورد کردند و رسم میهمان نوازی را به بهترین شکل بجا آوردند. آنها بودند که امکانات مناسب تئاتر در اختیارمان گذاشتند تا آن سال در شیراز برنده باشیم ».

بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی بازیگر کشورمان

خاطرات مدرسه ای بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی با آن صدای دلنشینش از روزهایی می گوید که معلم موسیقی شان - برادر مجید محسنی ، از بازیگران مطرح تئاتر و سینما - برای اجرای یک نمایش کلاسی در مدرسه راه انداخته بودند او را به خاطر ته لهجه روستایی اش به جلسات تمرین راه نمی دادند. به همین خاطر او هر روز روی لبه پنجره می نشسته و به تمرین بچه ها نگاه می کرد که در نهایت این سماجت او سبب می شود که معلم او را به کلاس راه دهد و برای اینکه دلم نشکند و نقشی در آن نمایش داشته باشد ، زمان اجرا بین میان پرده ها ، برای تماشاچیان چای ببرد. اما او در شب اول ، درست لحظه ورود به سالن ، پایش به چارچوب دکور گیر می کند و زمین می خورد .

تصور کنید اگر روزی چای به دست ، جلوی عده ای میهمان وارد شوید ، پایتان به جایی گیر کند ، سینی چای از دستتان بیفتد و شما بتوانید با یک تردستی ماهرانه ، سینی را بین آسمان و زمین بگیرید ، بعدش چه اتفاقات جالبی ممکن است برایتان پیش بیاید؟ تشویق تماشاچیان و تحسین معلم باعث شد هرشب زمان عوض شدن هر پرده ، چای به دست وارد شود ، زمین بخورد و سینی را روی هوا نگه دارد .

نفیسه روشن

نفیسه روشن بازیگر سینما و تلویزیون

خاطرات مدرسه ای نفیسه روشن

نفیسه روشن بازیگر نام آشنای تلویزیون و سینما از خاطرات کلاس اول خود می گوید : وقتی که کلاس اول بودیم ، معلممان گفت برای درس علوم باید شربت آبلیمو درست کنیم. من و هم کلاسی ها آبلیمو و شکر و... را به مدرسه بردیم و شربت درست کردیم. شربت من خوشمزه شده بود و به همین دلیل معلممان یک مداد رنگی 24 رنگ به من هدیه داد.

من از این هدیه خوشحال شدم و برای اینکه هدیه های بیشتری بگیرم هر روز و سایل درست کردن شربت را با خودم به مدرسه می بردم و زنگ های تفریح شربت درست می کردم ، غافل از اینکه هدیه روز اول هم از طرف خانواده ام برای تشویق من و افزایش اعتماد به نفسم بوده ، شاید باورتان نشود اما از همان موقع به بعد به شربت آ بلیمو حس خوبی ندارم.

امیرحسین رستمی

امیرحسین رستمی بازیگر لیسانسه ها

امیرحسین رستمی بازیگر و مجری کشورمان

امیر حسین رستمی بازیگر نام آشنای طنازمان از خاطرات دوران و دوران کودکی اش می گوید . او در مدرسه شاگرد درس خوانی بوده و همه معلم های خود را دوست داشته و از همه درس ها نیز خوشش می آمد اما از معلم کلاس دوم خود که بچه ها را به شدت تنبیه می کرد خاطره خوبی ندارد . او می گوید : با اینکه بچه بازیگوشی نبودم؛ یک بار ، بدون هیچ دلیلی ، معاون مدرسه مان آن چنان به پهلویم زد که کلیه ام خون ریزی کرد.

شبنم قلی خانی

شبنم قلی خانی بازیگر تلویزیون

شبنم قلی خانی بازیگر سینما و تلویزیون

شبنم قلی خانی که با چهره معصومش در نقش مریم مقدس در عرصه تلویزیون ظاهر شده از دوران مدرسه اش اینگونه یاد می کند : من بچه آخر خانواده بودم ، به شدت به مادرم وابسته بودم و زمانی که برای اولین بار به مدرسه رفتم و از مادرم جدا شدم ، تا زنگ آخر فقط گریه کردم.اما به تدریج که با محیط مدرسه آشنا شدم درسم خوب بود و همیشه شاگرد اول می شدم.

او می گوید : در این روزها که من درس می خوانم و هم در دانشگاه تدریس می کنم باز هم اول مهر برای من رنگ و بوی مدرسه را دارد و پشت نیمکت نشینی ، چه در مقام معلم و چه دانش آموز ، برای من بسیار جذاب است. او علاقه زیادی به آثار چون «پرنده کوچک خوشبختی» و «قصه های مجید» و «مدرسه موش ها» که با سوژه مدرسه ساخته شده دارد.

بهاره رهنما

بهاره رهنما بازیگر زن سینما

خاطرات مدرسه ای بهاره رهنما

بهاره رهنما بازیگر توانمند کشورمان که در آثار هنری طنز خوش درخشیده ، درباره اول مهر و بازگشایی مدارس و خاطرات زیبای دوران تحصیلش می گوید که : دو فصل برای نو شدن وجود دارد ، یکی بهار و شروع سال نو و یکی مهر و شروع سال تحصیلی.روزهای اول مدرسه همیشه پر از شوق شروع کردن بود ، خریدن و جلد کردن کتاب ، برچسب زدن روی دفترها ، خریدن کیف و کفش نو و گاه به ارث بردن آن ها از بچه های بزرگ تر فامیل یا خواهر و برادرها؛ پیدا کردن دوست های و معلم های نو؛ یاد گرفتن چیزهای نو؛ دیدن مدرسه های نو. او آرزو دارد هیچ دختر و پسری ، به دلیل محرومیت های فرهنگی یا اقتصادی ، از تحصیل و نو شدن و یاد گرفتن باز نماند.

نیوشا ضیغمی

نیوشا ضیغمی بازیگر کشورمان

نیوشا ضیغمی بازیگر سینما و تلویزیون

نیوشا ضیغمی خاطرات زیادی از دوران مدسه دارد ، خاطراتی که یادآوریش دل او را برای نیمکت و تخته سیاه و بچه های مدرسه تنگ می کند.

او از هدیه ای که در کلاس پنجم دبستان برای روز معلم گرفته بود ، می گوید : به پدرم گفتم که یک دسته گل پر از رز قرمز برای معلمم بخرد تا برای روز معلم هدیه ببرم . با دیدن این دسته گل بسیار خوشحال شدم اما فردا صبح وقتی از ماشین پیاده شدم ، پایم پیچ خورد و تمام گل ها از ساقه شکست و من هم مجبور شدم برای سرپا نگه داشتن گل ها از ناظم مدرسه سوزن ته گرد هایی بگیرم و تمام این گل ها را سر پا کنم. آن موقع فکر می کردم او متوجه سوزن ته گرد ها نمی شود اما الان که یادش می افتم از کار خودم خنده ام می گیرد.

او درباره خاطراتش از مبصر شدن می گوید : من علاقه زیادی به مبصر شدن داشتم و در سال پنجم همزمان مبصر کلاسم دوم و کلاس خودمان شده بودم و از آنجایی که کلاس دوم در طبقه پایین بود ، برای مدیریت دو کلاس مدام در حال رفت و آمد در راه پله مدرسه بودم.

حامد بهداد

حامد بهداد بازیگر سینما و تلویزیون

خاطرات مدرسه ای حامد بهداد

حامد بهداد ستاره سینما از دوران تحصیلش خاطرات اندک و تلخ و شیرینی دارد او می گوید : در سال سوم دبیرستان دانشگاه آزاد قبول شده بوده و برای دادن شهریه اش دستگاه ویدئوی خانگی شان را فروختند. در سال چهارم دبیرستان نیز با پدرش قهر بوده و بیشتر وقتش را با برادر کوچکش حسام می گذرانده است.

کامبیز دیرباز : درمدرسه مان نارنجک منفجر کردم

کامبیز دیرباز بازیگر کشورمان

کامبیز دیرباز بازیگر سینما و تلویزیون

کامبیز دیر بازبازیگر نقش مجید سوزوکی در فیلم اخراجی ها خاطره جالبی از دوران تحصیلش و اولین سفر با دوستان مدرسه اش دارد . او می گوید : در 14 سالگی با بچه ها و دو ، سه معلمی که همراهمان بودند با یک اتوبوس به مشهد رفتیم. این سفرکه اولین سفر من بدون خانواده بود برای من خیلی خاطره انگیز بود و همیشه عکس هایش را که نگاه می کنم ، خاطراتش زنده می شود. من از دوره دبیرستان و گروه های تئاتری دهه فجرنیز خاطرات خوبی دارم. در سال های آخر هنرستان ، نزدیک جشنواره فجر که می شدیم از مدرسه بیرون می زدیم. البته فقط برای این موضوع مدرسه را می پیچاندم.

یک خاطره بد نیز دارم . یکی از بچه ها دو تا نارنجک برای چهارشنبه سوری درست کرده بود که هر دو با لنت آبی رنگ درست شده بود اما یکی از آنها خالی بود و دیگری پر . ما هم با نارنجک خالی بازی می کردیم و بچه ها را می ترساندیم. من اشتباها نارنجک پر را در کلاس اولی ها انداختم که درست کنار صورت یکی از بچه ها منفجر شد و خدا خیلی به ما رحم کرد که پرده گوش آن پسر پاره نشد.با این حال من یک هفته تحریم بودم و سر کلاس نمی رفتم ، هر دبیری می آمد و از جلوی من رد می شد ناگهان یک کشیده زیر گوشم می زدو من در این یک هفته مدام کتک می خوردم.

کامران تفتی

کامران تفتی مجری برنامه وقتشه

خاطرات مدرسه ای کامران تفتی

کامران تفتی هنرپیشه سینما ، تلویزیون و تئاتر ، خواننده و مجری کشورمان به علت شغل پدرش که نظامی بود ، دوران دبستان را در مدرسه ای بدون امکانات و کوچک ، روی صندلی ها و نیمکت های داغ بندرعباس گذراند . او بزرگ ترین اتفاق و یادگار روزهای مدرسه را جنگ و موشک باران می داند .

او معلم کلاس اولش خانم عباسی را خیلی دوست داشت و به یاد مهربانی او قلبش می تپد . کامران تفتی می گوید : بزرگ ترین خاطرات من از دوره دبیرستان است که معلمانش همیشه اسطوره مهربانی بودند. در مدرسه به عشق زنگ تفریح و تغذیه از کلاس بیرون می زدیم ، امیدوارم امروز هم دانش آموزی بدون تغذیه و در حسرت یک خوراکی کوچک نماند.

کهنه کار واحد دوبلاژ در مدرسه برزویه در محله عرب های ناصر خسرو - که یکسرش به پامنار می خورد - درس خوانده و کتاب تأثیر گذاری که هیچ گاه از یادش نمی رود " تصویر دوریان گری" است.

بیوگرافی

پیج اینستاگرام نم نمک

این مطلب مفید بود؟
(0 رای)
0%

نظر دادن